کیارشکیارش، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

کیارش کوچولو مامان و بابا

5 mahegi

سلام مادری  اولین محرمه پسملی هم گذشت پسره گلم روزه تاسوعا با بابایی رفتیم میمه که مراسمه محرمو پیشه فامیلای بابا باشیم.اونجا که رفتیم خیلی سرد بود مثه همیشه منو پسری خونه نشین شدیم ولی در عوص ظهره عاشورا رفتیم بیرونو دسته هارو نگاه کردیم خیلی خوشحال بودی که دورت شلوغ بود انقد ذوق کردیو دستو پا تکون دادی تا بالخره خوابت برد ناهار خوردیمو رفتیم خونه مامانجونه بابا. اونجا که رفتیم بچه ها باهات بازی میکردن توهم توی آسمونا بودی انقد ذوق میکردی براشون که نگو. فدات بشم الهی جوجه طلاییه مامانی .وقتی برگشتیم خونه پسره گلم باز مریض شدو یه عالمه برفک زد مجبور شدیم تا شنبه صبر کنیمو بعد ببریمت دکتر خیلی دهنت بد جور شده بود انقد گریه میکردی ...
28 آبان 1393

5 mahegi

سلام گل خوشگله مامان مامان جونی منو ببخش نمیرسم وبلاتو برات ان کنم عشقم همش تقسیره خودته مامان جونی هروقت میام دست به لب تاب بزنم میبینم جیقت رفته هوا منم مجبورم برم تا گل پسرم گریه نکنه ورش دارم .یه عالمه خبر دارم برات که توو این مدت چیکارا کردیم توو این مدتی که نبودیم یه عالمه اتفاق های خوبو بد افتاد اول خوباشو میگم بد اون بدارو وقتی 5 ماهت شد با بابایی و عمویی و مامان جون و بابا جون و مامان بزرگه بابا رفتیم مشهد خیلی خیلی خوشگذشت خیلی چسبید بعد از یه حامگیه سخت و زایمان و کیارش داری یه مسافرت تنها چیزی بود که میتونست خستگیه همه ی اینارو در بیاره .من تا دیقه ی 90 نمی خواستم برم میگفتم توو راه اذیت میشی ولی بابا خیلی دوست دا...
6 آبان 1393
1